ماهیت و فرجام قیام ملی ترکمنها
جنبش رهائی بخش ترکمنها ، تا آستانه سال 1924، عمدتاً از روحیه ای آشتی طلبانه همراه با تلاشی صادقانه برای عضویت برابر حقوق در جامعه ایران برخوردار بود، تا از مضمونی جدائی طلبانه از آن، ترکمنها در حین دفاع از استقلال و هویت ملی و مالکیت خود بر سرزمین خویش، در قبال شناسائی دولت ایران، خواهان شناسائی استقلال داخلی خود از طرف دولت مرکزی بوده اند. آنها در هر دوره ای از انتخابات مجلس، سعی در شرکت در آن و انتخاب و اعزام نماینده خود به مجلس شورای ملی جدید التاسیس ایران را داشتند. در این رابطه مثلاً گفته می شود که: "از طرف جعفربائیها آدینه محمد ترکمان تاجر مخصوص کموش تپه به وکالت ایالات منتخب شده، ماهی صد تومان به او می دهند. هفتم ماه ژانویه قضات جعفربائی به شهر آمده در انجمن مذاکره رفتن آدینه محمد را نمودند. مشارالیه باید به تهران برود قراری به جهت شرارت ایلات و رفع کدورت بین ولایت و تراکمه بشود. عجالتاً قراری در این باب داده شد." مخابرات استرآباد، ماه ژانویه سال 1910، ص 179)
و یا: "روز نهم ماه جون به قریب دویست نفر تراکمه جعفربائی و اتابائی و داز و دویچی به استرآباد آمده دیوانخانه رفتند سردار رفیع به ایشان اظهار داشته یک نفر وکیل برای خودمان معین نمایند. افغان قاضی را ترکمنها به وکالت رأی داده به طهران بفرستند." حتی در سیزدهم ماه اکتبر سال 1923، یعنی در آستانه قیام ملی نیز آمده است که: " چند نفر داوطلب وکالت استرآباد و یموت می باشند".( مخابرات استرآباد،13اکتبر سال 1923 ، ص 883)
اما هیچگونه مدارکی که دال بر پذیرفته شدن نمایندگان ترکمن در مجلس شورای ملی، از طرف دولت مرکزی باشد، وجود ندارد. بجای آن اسناد زیادی از تلاش حکام و والیان دولت در منطقه برای کسب آرای ترکمنها بنفع افراد مورد نظر خود با نقض آشکار حق رأی آزادانه مردم با توسل به زور و اجبار و یا تطمیع و فریب وجود دارد. مثلاً: ایلات ترکمان از گوگلان الی انتهای خاک جعفربائی متحد شده وکیل خود را از جعفربائی معین نمایند. آصف الملک چند نفر قضات و سران جعفربائی را در یساقی احضار کرده که تعرفه ها را به اسم سردار منور سپهدار بنویسند. قضات مراجعت نموده با تراکمه مذاکرات، بعد جوابی تراکمه به آصف الملک نوشتند که ما از خود وکیل معین خواهیم کرد. ابداً سپهدار اعظم را نمشناسیم. (مخابرات استر آباد، نهم ماه فروردین سال 1920، ص689)
سپهدار اعظم، هر چند که در آن دوره نخست وزیر ایران بوده است! ترکمنها حتی در مواردی نیز برای دادن رأی خود به سردار سپه رضاخان تحت فشار قرار می گیرند که هر بار بدلیل تقارن این درخواست با منافع ملی ترکمنها و در مقابله ناموفقانه با روحیه بالای خود آگاهی ملی در میان ملت ترکمن، همیشه بطور قاطعانه از طرف آنها رد شده بود.
در تمهیدات دولت مرکزی برای سرکوبی تمام عیار جنبش ملی ترکمنها، جنگ روانی و فریب افکار عمومی ایرانیان با قلب حقایق و وارونه سازی ماهیت این جنبش در حد " یاغیگری، آدمکشی و چپاول و غارت و .." جایگاه اساسی داشت. تلاشهای راسیستی تاریخ سازان درباری و پان ایرانیستهای دست اندرکار رسانه های گروهی آن دوره در مسموم سازی اذعان عمومی ملت حاکم نسبت به جنبش ملی ترکمنها، تأثیرات معین خود را حتی بر ذهن نسلهای آینده آن نیز بر جای گذاشته است. آنها در نهایت فریبکاری و ابتذال می نوشتند:" ترکمنها تنها کاری که می کردند این بود که بر سر راه خراسان کمین می کردند و به غارت و کشتار مسافران می پرداختند."( موضوع پیشرفتهای ایران در عصر پهلوی، تهران، سعید نفیسی سال 1318،ص22)
و یا :" ترکمنها جز تفنگ، اسب، تاراج، تاخت و تاز، شورش و آدمکشی چیزی نمی دانستند"! (دشت گرگان، عباس شوقی، تهران 1314،ص44) و تمامی این توهین های ملی و تبلیغات شوونیستی علیه یک اقلیت ملی که تنها خواهان رعایت حقوق ملی و استقلال داخلی خود از طرف حکومت مرکزی ایران بود، با دست و دلی باز دولت در سرتاسر ایران در مقیاس عمومی انتشار می یافت گستردگی و تأثیر این تبلیغات شوونیستی برای فریب چندین نسل در ایران کفایت کرده و تأثیر آن تا حدی است که امروزه نیز این اطلاعات منبع تغذیه فکری سوسیال شوونیستها و پان ایرانیستها می باشد.
اما، مضحک ترین جنبه این سوء تبلیغات در آن ست که آنهادر حالیکه نیروی اشغالگر و تجاوزکار را در سرزمین ملتی بعنوان " ناجی" آن ملت معرفی می کنند و خود این ملت مورد تجاوز در سرزمین اشغال شده خود را نیز، "غارتگر و یاغی" و "شورشی و آدمکش" خوانده و یا "بیگانه ستیز" معرفی می کنند!! این مصداق همان ضرب المثل ترکمنی است که : " مللیکچا یئر بئرسئنگ، اوئی ایسنی یئردن چیکارار"!
در دوره قبل از اعلام جمهوری در ترکمنستان ایران، همانند دوران قبل از آن حکومت مرکزی سوار بر موج همین تبلیغات شوونیستی و به بهانه واهی "برقراری آرامش و ثبات" و مقابله با روحیه "بیگانه ستیزی"، ملت ترکمن، چندین بار لشکر کشی های خونین به منطقه نمود. اما طبق اسناد موجود، عامل اصلی این عدم "آرامش و ثبات" و "بیگانه ستیزی"، بغییر از خود حاکمیت و عوامل حکومتی آنها در منطقه کس دیگری نبود. در این سند بجای مانده از این دوره نیز درست به همین مسئله تأکید شده است: " قضات و پیرمردان یموت با هم مشورت نموده رأی دادند به حکومت استرآباد نوشته اگر میل دارد امنیت برقرار باشد به طهران خبر بدهند کلیه ادارات را با عده ژاندارم احضار به مرکز نمایند و این اختلاف بین ولایت و یموتی را تراکمه متعهد می شوند اگر مالی از اهالی شهر یا دهات سرقت بشود طایفه آق اویلی از عهده آن برآیند. هر آینه ولایتی از ترکمانان سرقت نمایند حکومت از عهده برآید" (مخابرات استرآباد، ص 804، سال 1922)
در آن دوره قضات ترکمن، جهت اجرای احکام خود و برای برقراری نظم و امنیت در منطقه، نیروی مسلح ویژه ای اختیار داشتند که در مورد آن چنین آمده است: "چندی است عقلای طایفه جعفربائی با یک عده ریش سفیدان در دو فرسخی بین خاک آتابائی و جعفربائی به عنوان انجمن و اتحاد با طایفه همجوار خود و سایر طوایف هر پنج خانه یک آلاچیق در آنجا برده سوروسات زیادی هم برای رسیدن میهمان خارج تهیه نموده به اسم آق اولی (آق اویلی) همه وقت یک عده سوار مسلح اضافه از دویست نفر از ایلات به نوبه حاضر شده، سی سوار عرابه های تجاری را وارد شهر کرده و عودت می دهند."( مخابرات استرآباد، ص 804، سال 1922)
حراست از امنیت و جان و مال مردم از طرف نیروهای انتظامی ترکمن، تنها محدود به خود منطقه ترکمن نشین نشده، بلکه حکومت مرکزی نیز در مواقعی بنا به درخواست اهالی غیر بومی و همجوار منطقه بدلیل امانت داری و احساس مسئولیت این نیروها، مجبور به استخدام آنها برای حفاظت از این مناطق غیر ترکمن نشین می شد. زیرا، اهالی غیر بومی ترکمنصحرا با وجود سواران ترکمن احساس امنیت بیشتری نسبت به حضور نیروهای چپاولگر دولتی در میان خود می کردند. بعنوان نمونه:"اهالی به حکومت تظلم می نمایند، ژاندارم را برگردانیده در عوض سوار تراکمه و سوار بنیچه استرآبادی را بگیرند برای این سرحد بهتر است."( جنبش رهائی بخش ترکمنهای ایران،خ، آتایف،ص 51)
با انتخاب عثمان آخوند به رهبری ترکمنها در،" 8 ماه مرج 1919 " ، که "کلیه طوایف یمود با عقیده وی، همراهی داشته اند، نظم و امنیت نیز در ترکمنصحرا کاملاً حکمفرما می شود. در این رابطه، مأمور انگلستان گزارش می دهد که: "مغری الیه از حرکات متهورانه خود نکشیده. ثانیاً چندی است امنیت حاصل شده، کسبه شهری و تجار کموش تپه به گنبد کابوس برای کسب رفته اند. عثمان آخوند فرستاده قرار دادند از ماه جمادی الاولی گمرگ از مال التجاره و صادرات آنجا را دریافت نمایند و گمرک آنجا ماهی یکصد و پنجاه تومان عایدات است دارند." (مخابرات استرآباد، ص 936)
اما، برقراری امنیت در صحرای ترکمن، برخلاف تبلیغات مبلغین شوونیست دولت مرکزی، باب طبع آن نبود. زیرا، هرگونه بهانه و مستمسکی را در راه اجرای سیاست توسعه طلبانه و شوونیستی آنرا در منطقه بی اثر و خنثی می ساخت! بنابراین، در راستای ایجاد ناامنی و آشوب در منطقه، از هر وسیله ممکن مانند تشویق و تطمیع و ترغیب بسیاری از اهالی غیر بومی به چپاول روستاهای ترکمن نشین با تسلیح و حمایت ژاندارمری و مقامات محلی دولت استفاده گردید. مانند تسلیح و بکارگیری شرورترین اهالی کرد محله (کردکوی) و بندر ترکمن در چپاول روستاهای غرب ترکمن صحرا و ترغیب خوانین مرتجع قبایل، بربر، تیموریها، هزاره ها، به جنگهای موضعی با ترکمنها فعال ساختن مجدد سردار معزز درسال 1922 رئیس طایفه شادلوی بجنورد علیه ترکمنها بوده است. در این رابطه در ژانویه همان سال، روزنامه "ستاره ایران"، گزارش می دهد که:" سردار معزز خان بدنبال جنگ با ترکمنهای یاغی به شهر باز گشته است"
این اقدامات، علیرغم تلاشهای آشتی جویانه قضات و رهبری ترکمنها، بویژه تلاش مستقیم نپس سردار، شخصیت پر نفوذ و محبوب ترکمنها در میان مردم غیر بومی منطقه و از قهرمانان قیام ملی در سال 1916 علیه روسیه تزاری، تا آستانه سال 1924، از طرف دولت مرکزی و حکام و امرای محلی آن تداوم یافت. در بررسی مدارک و اسناد برجای مانده از آندوره، به غیر از تشنج آفرینی ها و اقدامات ایضائی دولت مرکزی در منطقه، قساوتها و مجازاتهای قرون وسطایی حیرت انگیزی از طرف عوامل دولتی در مورد ترکمنهایی که در مناطق غیر بومی ترکمنصحرا بسر می بردند، آمده است. مانند، "دستور به دم توپ گذاشتن"،"گردن زدن" و یا " دستور به بریدن سر چند نفر ترکمن"، "میخ کردن گوشهای ترکمنی به تنه درخت"، آدم ربائی تحت پوشش تبلیغی، دستگیری رهبران شورشیان و اعدامهای شتاب زده و بدون محاکمه افراد عادی ترکمن و ... به وفور یافت می شود! طبیعی است که این برخوردهای کینه توزانه و وحشیانه، نمی توانست حرکات غیر قابل کنترلی از انتقام گیری در میان آسیب دیده ترین بخشهای جامعه ترکمن، را بدنبال خود در بر نداشته باشد!
مسئله بحث برانگیز و قابل تأمل در این میان، برخورد مشابه "مشروطه خواهان" با حکومت مرکزی و در بعضی موارد حتی وحشیانه تر از آن با ترکمنها می باشد. سند زیر گویای وضعیت مشروطه خواهان استر آبادی با ترکمنها و حتی در مواقعی با مردم غیر بومی این منطقه می باشد: "مشروطه طلب های استرآباد بیشتر از مستبدهای خاطر خواه سلسله قاجار به تاریکی افتاده و به سیاهی آلوده اند و این مایه تعجب و خلاف انتظار باورش دشوار"! (مخابرات استر آباد)
اما، با وجود قرار گرفتن شخصی بنام" پانوف بلغاری"، معروف به "بارون پانوف ارمنی"، در رأس رهبری مشروطه خواهان استرآباد و مازندران، آلوده بودن آنها به سیاهی، باورش چندان نیز دشوار نیست. زیرا حتی در صورت بلغاری بودن این شخص با توجه به جنگهای 108 ساله معروف آنها با دولت عثمانی برای استقلال بلغارستان و یا در صورت ارمنی الااصل بودن این فرد با توجه به کینه و خصومت آنها با عثمانیها در ادوار مختلف، این شخص کینه خاصی نسبت به ترک زبانان از نیاکان خود به ارث برده بود که در برخورد وی با ترکمنها کاملاً این کینه و انتقامجوئی بی معنا از ملتی دیگر به صرف ترک زبان بودن آنها، کاملاً مشهود بوده است. دراین باره هشدار کتبی قضات ترکمن که وظیفه تنظیم و پیشبرد سیاست خارجی ترکمنها را نیز بر عهده داشتند، به " انجمن ولایتی" استرآباد گویای وضعیت این انجمن در آندوره است:" ایضا قضات جعفربائی به انجمن ولایتی کاغذی نوشتند. مدتی است بین ولایت و تراکمه نزاع و جدال رفت و آمد می شود. تقصیر از جانب رؤسای انجمن می باشد. تا زمانی که اتفاق نگردیده موجب فتنه و فساد فوق العاده و خرابی فقرا خواهد بود. حتی الامکان خوب است اسباب آسودگی و اصلاح را پیش آورده، طایفه یموت یا ولایتی رفت و آمد نمایند."( مخابرات استرآباد، غره اکتبر 1909، ص 157)
اما، این هشدارهای دلسوزانه و آشتی جویانه قضات ترکمن، در میان اعضای رهبری مشروطه طلبان استرآبادی با وجود شخصی چون "پانوف" در رأس آن گوش شنوائی نیافت. بنابراین دلیل اصلی حمایت غیر فعال بخشی از ترکمنهای غرب ترکمنصحرا از محمد علی شاه، بویژه بورژوازی تجاری نوپای این منطقه را باید در سیاستهای خصمانه و بی معنای"انجمن ولایتی" استرآباد از بدو تأسیس آن به رهبری "پانوف بلغاری"، باید جستجو کرد.
حکومت مرکزی پا به پای پیشبرد سیاست به آشوب کشانیدن منطقه در همسویی سیاسی و عملی با مشروطه خواهان استرآبادی، جهت در هم شکستن نهایی توان اقتصادی ترکمنها، دست به حربه کثیف محاصره اقتصادی منطقه زد که در این مورد آمده است که: " قدغن گردیده ترکمانها مال التجاره و غله حمل نکنند."( مخابرات استرآباد،25 اکتبر و 24 ماه دسامبر 1920 ص 731،737)
منظور قطع صادرات منطقه به روسیه و ایران است! و یا: " نفت که از کموش تپه وارد استرآباد و حمل به شاهرود می نمایند برای مداخل حکومت قدغن گردیده هر کسی بدون اجازه فقط به جائی حمل نماید در اداره نظمیه توقیف شود و جریمه دارد.&